موضوع: "نويسندگي"
نداي هل مِن ناصرٍ ينصُرُني حسين مي آيد
يزيديان زمانه قصد شكستن حريم ِ حرم دارند
دسته دسته كبوتران عاشقِ حرم به پرواز درمي آيند
اينان به دفاع از حريمِ حرم شاد و سرمستند
داعشي و تكفيري و سلفي، حراميان پَستند
چراكه شيردلاني چون زهره وند و مصلحي و بابايي هستند
حُججي كه سرمشق جوانان عاشق شد
با اقتدار،سر داد و سربند ملائك شد
آري حفظِ حريمِ حرم، مدافع مي خواهد
سرداراني چون همداني و سليماني مي خواهد
زينبا حرمِ تو، حريمِ دل ما مي باشد
سر مي دهيم تا به حرم پاي حرامي وانشود
شاعره مژگان ساجدي
دوستان سواركاران حقه باز را مي شناسيد؟؟؟
چندين دهه است كه حقه بازان سياست سياه كن
سوار بر مركب جهل و ناداني بعضي آدمها شده اند
وچنان سواري مي گيرند كه نگو
آدمهايي كه حرص و طمع را قاب عينك دودي خود كرده اند
كه تا سر سبزي زندگي آدمهاي ديگر را بگيرند
و اسباب شادي سواركاران حقه باز را فراهم كنند
يك روز در قالب مارقين، روز ديگر القاعده، طالبان
روزي النصره، سپاه الفتح، داعش و آل سعود
وسواركار و مركب به خيال خودشان پيروز ميدان
اما آگاه باشيد!انّ الارض يرثها عبادي الصالحين
و غصه ي ناتمام ما در اين است كه به اسم اسلام و بر عليه اسلام
و حرف آخر
آقای خوبی ها پس کی میایی دلمان گرفت در این دنیای دورنگی و ریا ؟
مولایم دنیا در انتظار عدالت و عدالت در انتظار توست بیا تا آرام
بگیریم در کنارت..
و در اين ليالي قدر همه با هم براي پاكي حرمين شريفين از دست ناپاكان آل سعود دعا مي كنيم
اللهم عجّل لوليك الفرج
در مقطع سطح 3 در رشته تفسير و علوم قرآن قبول شدم. مطالعه دروس و امتحان دادن اصلا برايم سخت نبود چون از درس خواندن لذت مي بردم. اما وقتي تصميم گرفتم كه موضوع پايان نامه را انتخاب كنم؛ نمي دانم چرا اينقدر سخت بود و سخت هم گذشت. وقتي موضوع تصويب شد ديگه يك مقدار آرامش نسبي بر جسم و جانم نشست. شروع به جستجو در منابع و مشاوره با اساتيد راهنما و مشاور كردم و با همت بلندي كه از خودم سراغ داشتم؛ پايان نامه ام را با جديت تمام خودم تايپ كردم و نوشتم. روزي كه دفاع انجام شد، احساس سبكي كردم و انگار نه انگار كه چقدر ساعتها پاي كامپيوتر مي نشستم و مي نوشتم. سخت بود اما شيرين. امروز هم با موضوع انتخاب اصلح رياست جمهوري ياد انتخاب موضوع پايان نامه افتادم. چقدر مراحل هر دو شبيه به هم است. در انتخاب موضوع، بايد دقت كرد كه موضوع، كاربردي و مفيد باشد ودر انتخاب رئيس جمهور هم بايد با دقت فردي را انتخاب كرد كه بُرد كارهاي او مفيد براي نظام و اسلام باشد. در انتخاب موضوع با انتخاب استاد راهنما و مشاور، محقق، پشتيباني مي شود و در انتخاب رئيس جمهور هم بايد دقت كرد پشتيبان خوبي براي رهبر و مردم برگزيد. فيش برداري از منابع اصلي و دست اول، كار محقق را قوي مي سازد و پرسش از خواص و دلسوزان به اسلام و نظام مقدس نيز به انتخاب گزينه ي اصلح قوام مي بخشد. جلسه دفاع و گرفتن امتياز نهايي با روز راي گيري و نتيجه ي آن برابري مي كند. چه خوب و شيرين است كسب رتبه ي عالي.
سيده فاطمه خانم زن نابينايي بود كه در همسايگي خانه ما زندگي مي كرد. او زن مومن و باخدايي بود به حدي كه نابينايي اش باعث نشده بود هيچ وقت از ياد خدا غافل شود. او هميشه مي گفت كرور كرور خدا را شكر! همسرش علي ميرزا پيرمرد غرغروي بود كه بعضي وقتها باعث مي شد چشمهاي ناتوان فاطمه خانم، رنگ اشك بخود بگيرد. آن دو در يك خانه خشتي و گلي ساده وار عمر را مي گذراندند. در حياط قديمي خانه آنها گربه سفيد و سياهي لانه كرده بود و به آن دو دل بسته بود. فاطمه خانم از غذاهاي اضافي سر سفره اشان گربه را هم بي نصيب نمي گذاشت. از صداي بلند ميو ميوي گربه معلوم مي شد كه غريبه اي به خانه آنها آمده است. فاطمه خانم داراي فرزندي نبود اما همسرش از زن اولي اش چند تا بچه داشت. او درد نابينايي و درد نبود فرزند را چندين سال به خاطر خدا تحمل مي كرد و شايد بتوان گفت هيچگاه زبان به گلايه در اين موارد باز نمي كرد. تنها چيزي كه او را ناراحت مي كرد غرغرهاي زياد همسرش بود او حتي پول كافي و خرج مورد نيازش را در اختيارش نمي گذاشت. من از اخلاق و صبوري فاطمه خانم لذت مي بردم و هروقت فرصتي برايم پيش مي آمد نزد او مي رفتم و در كارهاي خانه به او كمك مي كردم. او هر چه در خانه داشت براي پذيرايي از من مي آورد. او با چراغ نفتي آبي رنگي كه از بس فتيله اش دود كرده بود و ديگر رنگ دود بخود گرفته بود، آشپزي مي كرد. نخود و گوشت را با يك پياز توي قابلمه مي ريخت و از صبح زود بار مي كرد. ظهر كه مي شد ديگه بوي آبگوشت او خانه ما را هم پرمي كرد. بعضي وقتها خودش را به درب خانه ما مي رساند و مي گفت: مژگان خانم تا علي ميرزا نيامده بيا بدادم برس، ببين مثل اينكه چراغ خيلي دود كرده است، وقتي مي رفتم مي ديدم دود همه جا را بهم ريخته است. شروع به نظافت خانه مي كردم. او در اين فاصله مرتب مي گفت: خير ببيني! پير بشي الهي! من وقتي پيري او را با اين وضع مشقت بار مي ديدم از پيري خودم نگران مي شدم.