1. حرکت بر اساس مقتضیات زمان
برای پرورش درست انسان ها، پیش از هر چیز باید با مقتضیات زمان آشنا بود و هم سو با مقتضیات زمان، برنامه ریزی کرد. امام صادق علیه السلام نیز به خوبی از این نکته آگاه بود. ایشان بر اساس شرایطی که در روزگارشان پدید آمد، شیوه پرورشی و آموزشی خود را کتاب و بیان و قلم قرار داد و از آنجا که اوضاع زمان خویش را به درستی، درک و شیوه پرورشی خود را هم سو با روزگار خویش، تنظیم کرده بود، در کار خویش موفق شد و میراث بزرگی از دانش و اخلاق را برای بشریت به یادگار گذاشت. شهید مطهری در این باره می نویسد:
آن هدفی که در دوره امام حسین علیه السلام، شمشیر انجام می داد، در دوره امام صادق علیه السلام درس، کتاب، بیان و قلم انجام می دهد. شرایط زمانی امام صادق علیه السلام با شرایط زمانی امام حسین علیه السلام دوتاست. در شرایط زمانی امام حسین فقط یک یزید قلدر در مقابل اسلام است. اسلام مسئله ای ندارد جز اینکه با این قلدر روبه روست، ولی در زمان امام صادق علیه السلام علاوه بر قلدرها که باید با آنها مبارزه کرد و مبارزه می کردند (چنانچه خود امام مبارزه می کرد و نهضت های علوی را که از روی حُسن نیت و خلوص نیت بود تأیید می کرد) مهم تر از مبارزه با قلدرها، مبارزه با گروه های فکری انحرافی است. مثلاً در روزگار ایشان چندین مذهب فقهی به وجود آمده بود، اینجا امام صادق علیه السلام چه باید بکند؟ باید راه راست و مذهب صحیح را نشان بدهد. همچنین مذاهب کلامی گوناگون به وجود آمده بود، که یکی معتزلی بود و دیگری جبری، و درباره صفات خداوند هر کدام، نظرهای گوناگون می دادند، و درباره مسئله وحی نیز عقاید گوناگون وجود داشت. این جا امام صادق علیه السلام چه باید بکند؟ چرا آن حضرت «هشام بن حکم»ها پرورش می دهد؟ برای یک چنین میدانی، تا عقیده درست درباره خداوند و وحی و موضوع «جبر» و «اختیار» به مردم بازگو شود.
در آن جو، ملحد ها، زندیق ها، ماتریالیست ها و مادیین به وجود آمدند، مکتب خودشان را تشیکل دادند و آزادانه به نشر عقاید خود می پرداختند. مسیحی ها آزادانه حرفشان را می زدند، صائبی ها عقاید خود را می گفتند، مجوسی ها و زردشتی ها و یهود نیز هر کدام، افکار عقاید خود را بازگو می کردند. حال در چنین زمانه ای، وظیفه، چه ایجاب می کند؟ آیا امام صادق علیه السلام می تواند بگوید من همان راهی را می روم که جدم حسین بن علی علیه السلام رفت؟ نه، اگر امام حسین در زمان امام صادق علیه السلام بود همان را عملی می کرد، یعنی شیوه پرورش خود را نشر علم، بازگویی عقاید صحیح و پرورش شاگردان قرار می داد. (مطهری، 1391: 191 و 192)
2. استفاده بهینه از فرصت ها
هر کاری وقت خاص خودش را دارد، که اگر از وقت آن بگذرید، انجام آن بی فایده است، یا هیچ گاه به پای کاری نمی رسد که باید در وقتش انجام شود. مسئله آموزش و پرورش انسان ها نیز شامل این قانون می شود.
گاهی در زمینه پرورش علمی و عملی انسان ها، فرصت های استثنایی پیش می آید که انسان ها در آن فرصت ها، پیش از هر زمان دیگر، قابلیت رشد علمی و معنوی دارند. در این هنگام، مربی و معلم با تجربه، کسی است که دقیقاً این فرصت ها را دریابد و از همه لحظه ها برای رشد و پرورش انسان ها بهره ببرد. امام صادق علیه السلام یکی از مربیان و معلمانی است که به محض فراهم آمدن فرصت برای پرورش و رشد انسان ها، بهترین استفاده را از این فرصت سود جسته و بهره علمی و عملی و معنوی بسیاری نصیب انسان های روزگار خویش و روزگاران دیگر کرده است.
«در زمان آن حضرت، پایه های حکومت امویان، در اثر قیام های هواداران آل علی و آل عباس، در سراسر بلاد اسلامی، سست گردید، و سرانجام این حکومت در سال 132 ساقط شد و عباسیان بر مسند خلافت نشستند. در این میان، زمینه مساعدی برای نشر حقایق اسلامی فراهم آمد، و امام صادق علیه السلام توانست هزاران تن از مسلمانان مستعد را با روح تعلیمات اسلامی آشنا کند و معلومات دینی وسیعی (در الهیات، فقه، حقوق، سیاست، اخلاق، و… ) در اختیار جامعه اسلامی، به ویژه طرف داران آل علی قرار بدهد». (حکیمی، 1381)
3. پرورش شاگردان
روزگار امام صادق علیه السلام با رونق یافتن بحث و گفت وگو درباره مسائل کلامی و اصول اعتقادی همزمان بود. بحث هایی درباره اینکه آیا قرآن کریم، قدیم است یا حادث؟ آیا آدمی در اعمال خود مجبور است یا مختار؟ آیا کلام خدا مسلمانان را کفایت می کند یا وجود امام لازم است تا قرآن را تفسیر کند و احکام دین را تعلیم دهد و رهبری امت را به عهد گیرد؟
در این هنگام، امام صادق علیه السلام ناگزیر بود در برابر این نظریات و بحث ها، موضع خویش را مشخص کند، و رأی قاطع خود را در پاسخ به همه آنها بازگوید. در این مرحله بود که امام جعفر صادق علیه السلام با، به نشر و آموختن تفکر صحیح دینی و اعتقادات درست قرآنی پرداخت و با تربیت شاگردانی بزرگ، مانند هشام بن حکم، هشام بن سالم و مؤمن الطاق، مکتب الهیات صحیح اسلامی را نشر داد و اصول آن را در برابر تهاجم مکتب های گوناگون دیگر تثبیت کرد. (همان: 130 و 131)
در واقع، هر یک از شاگردان امام صادق علیه السلام شخصیت های بزرگ علمی و چهره های درخشانی بودند که خدمات بزرگی انجام دادند. گروهی از آنان آثار علمی و شاگردان متعددی داشتند. برای نمونه، «هشام بن حکم»، سی و یک جلد کتاب نوشته و «جابر بن حیان» نیز بیش از دویست جلد کتاب در زمینه علوم گوناگون به ویژه رشته های عقلی و طبیعی و شیمی، که آن روز کیمیا نامیده می شد، تصنیف کرده بود. به همین دلیل نیز به عنوان پدر علم شیمی مشهور گشت. کتاب های جابربن حیان به زبان های گوناگون اروپایی در قرون وسطی ترجمه شد و نویسندگان تاریخ علوم، همگی از او به عظمت یاد کردند. (پیشوایی، 1378: 356 و 357)
معروف است که مجلس درس و حوزه علمیه امام ششم، چهار هزار دانشمند، محدث و فقیه داشته و احادیثی که از ایشان و امام باقر علیه السلام بر جا مانده، از مجموع احادیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و امام دیگر نقل شده، بیشتر است. چنان که «حافظ الجلیل ابن عقده»، کتابی تصنیف کرده است که در آن اسامی کسانی که از امام صادق علیه السلام نقل حدیث کرده اند و نیز نام چهار هزار نفر را با یک حدیث از هر یک، بیان کرده است. قطعاً چنین حوزه ای می توانست پشتوانه مطمئنی برای فرهنگ ناب اسلامی باشد. به عبارت دیگر، با اوصافی که در عصر امام صادق علیه السلام پیش آمد، از جمله وجود تحولات سیاسی و فرهنگی و پیدایش فرقه های مختلف و نیز هجوم و افکار و شبهات که با ترجمه متون مختلف، متوجه جامعه اسلامی شده بود، به برکت وجود چنین مکتب و کانون علمی درخشانی، هرگز این تحولات نمی توانست فرهنگ اسلامی و آرمان های دینی را تحت تأثیر قرار دهد. (شعبان پور، 1388: 75 و 76)
4. امام صادق علیه السلام و پرورش شاگردان ویژه
شاگردان امام صادق علیه السلام، فراوان بودند و هر کدام به اندازه گنجایش خویش، از دانش و معنویت حضرت بهره بردند. در این میان، آن حضرت شاگردان ویژه ای نیز داشته است که آنان را برای رسالت هایی مهم تر پرورش داده بود. در واقع، این شاگردان، در میان دیگر شاگردان حضرت، شاخص بودند و هنگام اختلاف آرا در میان آنها و دیگر شاگردان، نظر آنها حجت و مقدم بود. «در حقیقت، گستردگی اصحاب امام صادق علیه السلام و وسعت جریان تشیع، به طور طبیعی، ناهماهنگی ها و اختلافاتی به همراه داشت. در آن روزگار، همه شاگردان و شیعیان آن حضرت نمی توانستند تفکر و اندیشه خود را در یک زاویه صحیحی قرار داده و تمامی معارف دینی خود را همچون محمد بن مسلم و زراره از سرچشمه اصلی آن که خاندان رسالت بود، بگیرند. بسیاری از آنان در حلقه درس محدثان اهل سنت نیز حاضر می شدند که به نوبه خود تأثیراتی در طرز تفکر و تلقی آنها به جای می گذاشت و از طرف دیگر، کثرت و گستردگی پیروان آن حضرت و پراکنده بودن آنها در سرزمین های دور و نزدیک، امکان مراجعه شخصی همه آنان را به امام، غیرممکن ساخته بود و لذا آنان در مسائل خود، اعم از فقهی و عقیدتی و… به شاگردان خاص شناخته شده، مراجعه می کردند. در واقع، در میان اصحاب و پیروان امام صادق علیه السلام شاگردان ویژه ای بودند که شیعه واقعی آن حضرت به حساب آمده، در حفظ آثار علمی و روایی حضرتش تلاش های مداوم و خستگی ناپذیری از خود نشان می دادند.
«امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
«جز زراره و ابوبصیر لیث مرادی و محمد بن مسلم و برید بن معاویه عجلی، کسی ولایت ما و احادیث پدرم را زنده نکرد. اگر اینها نبودند، کسی از ما و احادیث ما اطلاع پیدا نمی کرد.» در میان این افراد، کسانی بودند که امام صادق علیه السلام آنها را به عنوان مرجع برای شیعیان خود معرفی می فرمود، به طوری که در جواب یکی از شیعیان خود که از آن حضرت می پرسد: «هنگامی که برای ما سؤالی پیش آمد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ می فرماید: به سراغ ابوبصیر برو». (جعفریان، 1384: 333 و 334)
5. امام صادق علیه السلام و فراهم آوردن فضای آزاداندیشی حتی برای ملحدان
آزادی، برترین سازوکار فعال کردن همه توانایی ها و ظرفیت های انسانی است. هیچ کس نمی تواند در جامعه محروم از آزادی خدمت کند، توانایی هایش را پویا و موهبت های الهی را بالنده سازد. (امام موسی صدر، 1384: 24)
اسلام به پیروان خود امر فرموده که درباره حقایق و معارف، آزادانه بیندیشند و چنانچه گرفتار تردیدی شدند، آزادانه به حل آن بپردازند. در واقع، درک حقایق از راه اندیشه و پذیرفتن آنها، گران بهاترین محصولی است که دستگاه انسانیت تولید می کند و یگانه سبب امتیاز انسان بر دیگر حیوانات و پایه شرافت و افتخار اوست و هرگز حس انسان دوستی و غریزه واقع بینی اجازه نخواهد داد که با تحمیل افکار تقلیدی، آزادی فکر از انسان گرفته شود. (طباطبایی، 1362: 168 و 169)
در عصر امام صادق علیه السلام، فضای آزاداندیشی، به طور کامل بر جامعه اسلامی حاکم بود و حضرت به این امر دامن می زد، به گونه ای که وقتی ملحدی مانند «ابن ابی العوجاء» با واکنش تند و همراه با خشم یکی از شاگردان امام صادق علیه السلام به نام «مُفَضّل» روبه رو می شود، به او گوشزد می کند که رئیس و امام تو (جعفر صادق علیه السلام ) با ما همانند تو برخورد نمی کند و به ما اجازه سخن گفتن و بازگویی آرا و عقایدمان را می دهد! داستان از این قرار است که مفضّل می گوید: «روزی هنگام غروب در مسجد پیامبر نشسته بودم و در عظمت پیامبر و آنچه خداوند از شرف و فضیلت به آن حضرت عطا کرده، می اندیشیدم. در این فکر بودم که ناگاه «ابن ابی العوجا» که یکی از ملحدان و زندیقان آن زمان بود، وارد شد و در جایی که من سخن او را می شنیدم، نشست. پس از آن، یکی از دوستانش نیز رسید و نزدیک او نشست. این دو مطالبی درباره پیامبر اسلام بیان داشتند. آن گاه ابن ابی العوجا گفت: نام محمد را که عقل من در آن حیران است، واگذار و در اصلی که محمد آورده است، سخن بگو. در این هنگام، سخن از آفریدگار جهان به میان آوردند و حرف را به جایی رساندند که جهان را خالق و مدبّری نیست، بلکه همه چیز خود به خود از طبیعت پدید آمده است و پیوسته چنین بوده و چنین خواهد بود.
چون این سخنان واهی را از آن دور مانده از رحمت خدا شنیدم، از شدت خشم نتوانستم خودداری کنم و گفتم: ای دشمن خدا، ملحد شدی و پروردگاری را که تو را به نیکوترین ترکیب آفریده و از حالات گوناگون گذرانده و به این حد رسانده، انکار کردی!
اگر در خود اندیشه نمایی و به درک خود رجوع کنی، دلایل پروردگار را در وجود خود خواهی یافت و خواهی دید که شواهد وجود خود و قدرت او و نشان علم و حکمتش در تو آشکار است.
ابن ابی العوجا گفت: «ای مرد، اگر تو از متکلمانی (کسانی که از مباحث اعتقادی آگاهی دارند و در بحث، جدل ورزیده اند) با تو، به روش آنان سخن بگویم، اگر ما را محکوم ساختی، ما از تو پیروی می کنیم و اگر از آنان نیستی، سخن گفتن با تو سودی ندارد و اگر از یاران جعفر بن محمد صادق هستی، او با ما چنین سخن نمی گوید و این گونه با ما مناظره نمی کند. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدی، بارها شنیده، ولی دشنام نداده است و در بحث بین ما و او، او از حد و ادب بیرون نرفته است. او آرام و بردبار و متین خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چیره نمی شود. سخنان و دلایل ما را می شنود تا آنکه هر چه در دل داریم، بر زبان آوریم. گمان می کنیم بر او پیروز شده ایم، آن گاه با کمترین سخن دلایل ما را باطل می سازد و با کوتاه ترین کلام، حجت را بر ما تمام می کند. چنان که نمی توانیم پاسخ دهیم. اینک اگر تو از پیروان او هستی، چنان که شایسته اوست، با ما سخن بگو.» من اندوه ناک از مسجد بیرون آمدم و در حالی که درباره ابتلای اسلام و مسلمانان به کفر ملحدان و شبهات آنان در انکار آفریدگار فکر می کردم، به حضور سرورم، امام صادق علیه السلام رسیدم. امام چون مرا افسرده و اندوهگین یافت، پرسید: تو را چه شده است؟
من سخنان آن دهریان را به عرض امام رساندم. امام فرمود: برای تو از حکمت آفریدگار در آفرینش جهان و حیوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداری از انسان و چهارپایان و گیاهان و درختان بیان خواهم کرد. چنان که عبرت گیرندگان از آن، عبرت گیرند و بر معرفت مؤمنان افزوده شود و ملحدان و کافران در آن حیران بمانند. بامداد فردا نزد ما بیا». (مجلسی، 1404: ج 3: 59 ـ 57)
«در پی بیان امام، مفضّل، چهار روز پیاپی به محضر امام رسید. امام بیاناتی پیرامون آفرینش انسان از آغاز خلقت و نیروهای ظاهری و باطنی و صفات فطری وی و آفرینش انواع حیوانات و نیز آفرینش آسمان و زمین و… و فلسفه آفات و مباحث دیگر ایراد فرمود و مفضّل نوشت. اکنون این رساله به عنوان توحید مفضّل در دسترس بوده و بارها به صورت مستقل چاپ و ترجمه شده است». (پیشوایی، 1378: 359)
6. توصیه به شاگردان در مکتوب کردن علوم
مکتوب کردن یکی از شیوه های مانایی علوم و در امان ماندن آن از گزند فراموشی و نابودی است. با مکتوب کردن علوم، شخص از دانش و یافته های علمی اش ـ بر اثر فراموشی و مانند آن ـ محروم نمی شود و نسل های بعد از دانش مکتوب بهره مند می شوند.
«پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، نوشتن حدیث ممنوع شد، به طوری که مردم مدت ها از نوشتن آن کراهت داشتند، حتی برخی از محدثان اهل سنت در قرن سوم نیز از نوشتن حدیث خودداری می کردند. در برابر این روش، اهل بیت علیهم السلام از همان آغاز، اصحاب و پیروان و شاگردان خود را به نوشتن احادیث و حفظ آن از اِندراس تشویق می کردند. امام صادق علیه السلام نیز طبق روش پدران خود بر این امر تأکید می ورزید. در زمان آن حضرت، گرچه افرادی شروع به جمع آوری احادیث و نوشتن آن نمودند، اما هنوز بسیاری از آنها در این امر دچار شک و تردید بودند. ابوزهره ضمن نقل اینکه امام صادق علیه السلام طرف دار کتابت حدیث بود، ادعا کرده است که این امر در آن زمان، شایع بوده است. آورده اند که ابوحنیفه می گفت: من رجال حدیث را دیده و از آنها حدیث فراگرفته ام، اما جعفر بن محمد، «صُحُفی» است. (اهل کتاب و کتابت است.) وقتی این سخن به گوش امام صادق علیه السلام رسید، حضرت خندید و فرمود: «او راست می گوید. من صحفی هستم. من صحف اجدادم و صحف ابراهیم و موسی را خوانده ام».
تکیه امام صادق علیه السلام بر صحف پدرانش، نشان می دهد امام، صحفی از پدران خویش به ارث برده و این، خود، تأییدی است صریح بر این حقیقت که فقه شیعه از عصر رسول خدا علیه السلام از پشتوانه مدوّن حدیثی برخوردار بوده است. امام صادق علیه السلام فرمود: هر آنچه می دانی، بنویس و آن را در بین برادرانت منتشر کن و موقعی که می میری، کتاب هایت را برای فرزندانت به ارث بگذار». (جعفریان، 1384: 357 و 358)
امام صادق علیه السلام با تشویق شاگردان خویش به کتابت، سبب شد چهارصد کتاب و رساله در دوره های درس او تألیف شود. همچنین حضرت درباره حفظ کتاب ها و راه اندازی کتاب خانه ها، بسیار تأکید می فرمود. همه اینها سبب شد تا به وسیله امام جعفر صادق علیه السلام که بزرگ ترین دانشگاه زمان خود را تأسیس کرده بود، مهم ترین میراث فرهنگی در تاریخ اسلام محفوظ بماند و به دست آیندگان برسد. (حکیمی، 1381: 135)
7. تشویق شاعران متعهد
اولیای اسلام همیشه به شعر متعهد توجه داشته اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شاعران را تشویق می کرد و امامان نیز همین گونه رفتار می کردند. از شعر و تأثیر هنری و کاربرد تبلیغی آن، هیچ گاه نباید غفلت کرد. به همین دلیل، از شاعران پاک و متعهد که شعر را در راه بیداری جامعه و دمیدن روح اعتقاد و فضلیت در مردم به کار می برند، همواره باید قدردانی شود.
شعری که از ارزش هنری شایسته ای برخوردار باشد، می تواند به مذهب و فرهنگ مذهبی خدمت کند. امام صادق علیه السلام به این امر مهم توجه داشت. آن امام بزرگوار و رهبر بیدار، شاعران حق گو و مبارز را که در برابر دستگاه های ستم و دربارهای جور می ایستادند و جنایات آنان را نکوهش می کردند و شعر خویش را در اجتماع می پراکندند، همواره تشویق کرد و آنان را گرامی می داشت و جامعه را نیز به بزرگداشت آنان فرامی خواند. (حکیمی، 1381: 136 و 137)
8. بازگویی چهره درست از اسلام
برخی که با آموزه های اسلام آشنا نیستند و به اسلام به صورت تک بعدی می نگرند، دچار برداشت نادرست از اسلام می شوند و احکام آن را بدون توجه به مقتضیات زمان و مکان، بدون آگاهی از مصلحت سنجی های آموزه های اسلامی به اجرا می کنند. در نتیجه، به دلیل نگاه تک بعدی به اسلام و بدون در نظر گرفتن دیگر جنبه های آموزه های اسلامی، به انحراف کشیده می شوند. برای مثال، «در زمان امام صادق علیه السلام گروهی پیدا شده بودند، متظاهر به زهد و ترک دنیا و بی اعتنا به مسائل اجتماع و اینان ـ از قضا ـ بنا بر اغراض سیاسی، از جانب دستگاه خلافت، تشویق نیز می شدند. خلفا برای اینکه به مردم عوام و بی تشخیص ثابت کنند که اهل ریا نیستند، به این گروه توجه بسیار نشان می دادند.
این گروه متظاهر به زهد، خویش را به اصحاب صفه (زاهدان زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منسوب می داشتند و خود را از این واقعیت به تغافل می زدند که اصحاب صفه، عابدان شب بودند و شیران روز. آنان هنگام نبردهای دینی و خدمات اجتماعی، بیشترین بار را بر دوش داشتند، حتی بی علاقگی اصحاب صفه به مال و منال، بیشتر برای این بود که هر لحظه، مانند سربازان آماده باشند و در راه مصالح عامه و جهاد دینی فداکاری کنند.
در حالی که زاهدانی که در زمان امام صادق علیه السلام پیدا شدند، هرگز همانند اصحاب صفه نبوده و در واقع، دچار نوعی انحراف در برداشت از اسلام و عملکرد دینی شده بودند. بدین گونه امام صادق علیه السلام با این پدیده مبارزه کرد و هرگز آنان را تأیید نکرد. ازاین رو، لازم بود ضمن تأکید بر تهذیب نفس و تطهیر روح و نشر اخلاق عملی و توجه به ابدیت نگذارد از این تعلیمات، سوءاستفاده یا سوءتعبیر شود و جوهر اجتماعی و متحرک دین اسلام و عبادات اجتماعی آن، زیر این پرده های عوام فریب، پوشیده بماند.
مبارزه امام با این جریان بس حساس و ظریف بود؛ چون لازم بود در عین بزرگداشت اصل معنویت و اخلاق عملی، از زیان های فراوانی که فهم نادرست آن به بار می آورد، جلوگیری کند. امام که خود ریاضت پرورده و معلم باطن و حقیقت دین بود، از عهده این رسالت نیز به خوبی برآمد. حقوق دانان و متفکران اسلامی، خود را شاگردان او می دانستند و نه تنها مجاهدان اجتماعی، اعمال خویش را مُلهَم از او یا مورد تأیید او می دیدند، بلکه زهاد و صوفیه نیز می کوشیدند خود را تعلیم یافته از او و وابسته به او و شاگرد او معرفی کنند، تا از نفوذ معنوی او کسب وجهه نمایند». (همان: 137 و 138)
9. امام صادق علیه السلام و اهتمام به پرورش عقلانی جامعه
یکی از شیوه هایی که امام صادق علیه السلام برای پرورش جامعه از آن بهره برد، اهتمام ورزیدن به موضوع «عقل» و پرورش آن و توجه دادن به کارکردهای فراوان دنیوی و اخروی آن است. بهترین دلیل درباره اینکه در زمان امام صادق علیه السلام، علوم عقلی رشد یافت، این است که در همه کتاب های حدیث اهل تسنن، صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمدی، سنن ابی داوود و صحیح نسایی، جز مسائل فرعی چیز دیگری بیان نشده است، ولی وقتی به کتاب های حدیث شیعه وارد می شوید، می بینید اولین مبحث و نخستین کتابش کتاب العقل و الجهل است. این گونه مسائل در کتب اهل تسنن مطرح نبوده است. چون امام صادق علیه السلام بود که در زمان خودش این فرصت را یافت، مواریث اجدادش را حفظ کرد و بر آن مواریث افزود. بعد از کتاب العقل و الجهل وقتی به کتاب التوحید می نگریم، می بینیم صدها و هزارها بحث درباره توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شئون الهی و قضا و قدر الهی و جبر و اختیار و مسائل تعقلی در کتب حدیث شیعه، مطرح است که در کتاب های دیگر مطرح نیست. اینها سبب شده که گفته اند اولین کسی که مدارس فلسفی را ـ یعنی همان مدارس عقلی را ـ در دنیای اسلام تأسیس کرد، امام جعفر صادق علیه السلام بود. (مطهری، 1370: 154 و 155)
10. امام صادق علیه السلام و اهتمام به پرورش جسمانی
در زمینه پرورش و آموزش انسان، نباید از وضعیت جسمانی آنها غافل بود. معمولاً کسانی که از نظر جسمی، ناتوان، کم توان یا بیمارند، نمی توانند در زمینه علمی و عملی رشد کافی داشته باشند. آنها به دلیل آنکه وضعیت جسمی نامطلوبی دارند، هم در امر آموزش بی حوصله اند و هم نسبت به پرورش روح خویش. آنها معمولاً افرادی معترض، پرخاشگر، بدخلق و عصبانی اند و بدیهی است این ویژگی ها برای جسم و روح زیان بار است.
«امام صادق علیه السلام به سلامت افراد اجتماع و نیروی تن نیز توجه ویژه داشت؛ چون دین اسلام در این باره دستورهای بسیار داده است. امام صادق علیه السلام، این دستورها را به یاد می آورد و تأکید می کرد و جامعه را با عباراتی گوناگون به تمرین اسب سواری و تیراندازی ـ آنچه در آن زمان، معمول و مفید بود ـ وادار می ساخت. گاه می فرمود: «پیامبر اکرم، با اسامة بن زیده مسابقه اسب سواری داد.» و گاه می گفت: «فرشتگان به هنگام مسابقات اسب سواری فرود می آیند و در محل آن مسابقات حاضر می شوند».
محدث معروف، ابن ابی عمیر، روایت کرده است که امام صادق علیه السلام خود در مسابقات تیراندازی و اسب سواری شرکت می کرد». (حکیمی، 1381: 138 و 139)
منابع
1. حکیمی، محمدرضا. 1377. بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
2. مطهری، مرتضی. 1370. سیری در سیره ائمه اطهار. تهران: درا.
3. شهرستانی، محمد. 1387. الملل والنحل. ترجمه، تصحیح و تحقیق: سید محمدرضا جلالی نائینی. تهران: اقبال.
4. ابن ابی الحدید. 1387 ه. ق. شرح نهج البلاغه. تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم. بیروت: داراحیاء التراث العزلی.
5. پیشوایی، مهدی. 1378. سیره پیشوایان. قم: مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق علیه السلام.
6. مطهری، مرتضی. 1391. آینده انقلاب اسلامی ایران. تهران: درا.
7. شعبان پور، محمد. 1388. زنادقه در عصر صادقین علیه السلام. قم: احسن الحدیث.
8. جعفریان، رسول. 1384. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام. قم: انصاریان.
9. صدر، امام موسی. 1384. ادیان در خدمت انسان. تهران: مؤسسه فرهنگی- تحقیقاتی امام موسی صدر.
10. طباطبایی، سید محمدحسین. 1362. خلاصه تعالیم اسلام. تهران: انتشارات کعبه.
11. مجلسی، محمدباقر. 1404 ه. ق. بحارالانوار. بیروت: مؤسسه الوفاء.
مجله اشارات زمستان سال 1391 شماره 149امام صادق علیه السلام و شیوه های علمی و عملی آموزش و پرورش، برگرفته از سايت حوزه نت
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو]
احسنت
فرم در حال بارگذاری ...